من اساتید و دانشجویان دانشگاههای ایران را به اعتراض دعوت می کنم

نوشته شده توسط admin در 17 آوریل 16

شماره:       138 / م / 329

تاريخ:      1 آبان 1385

23 اکتبر 2006

 

 

فراموش نکنيم که سياست “هر آن کس که دندان دهد نان دهد”

سازنده آينده ايران و بچه های ما نخواهد بود.

عنوان “استاد” و “دانشجو” برازنده چه کسي است؟  جامعه کسی  را استاد خطاب می کند که از معلومات بالای علمی برخوردار است،  فردی است دور اندیش و آينده نگر که با فکر و اندیشه اش راه های عملی را برای دانشجویان و جامعه اش ارائه می کند و تمامی تلاشش بر آن است که راه های پیشرفت علم و به تبع آن پیشرفت جامعه را در اختیار قرار دهد.  عنوان “دانشجو” نیز که همواره دارای نوعی غرور برای خود فرد است بکسی اطلاق می شود که در پی کسب علم است تا بتواند برای خودش، جامعه و مردمش مفید بخدمت واقع شود. در ارزش گذاری برای مقام “دانشجو” همان بس که در فرهنگ اجتماعی ما، تمامی تلاش خانواده ها بر اینست که فرزندانشان را بدانشگاه بفرستند.

در سال 1357 توقع مردم بر اين بود که با انقلاب خواهند توانست خواست ها و هدفهای آرمانگرايانه خود را جامه عمل بپوشانند، ولي با تاسف فراوان حکومتی بر ايران حاکم شد که از علم و دانش و دانشگاه وحشت بسیار داشت، و برآن شد که برای جلوگیری از اعتراض ها، با “انقلاب فرهنگي”  هويت و معنويت دانشگاه را از ميان بردارد و بهترین راه را هم درپذيرش دانشجویان سهمیه ای و استادان و روسای بی صلاحیت و فرمایشی یافت.

يکي از انواع این نمونه ها که امروز بیشتر از هر کس دیگری تظاهر بکسوت استادی و داشتن درجه دکترا دارد و با قدرت هر چه تمامتر توانسته است مفاهیم آنرا از حیض انتفاع خارج کند، مقام شامخ ریاست جمهوری (!!!) است که در آخرین صحبتش و با تاسف هر آنچه بیشتر در مجلسی که باید نمایندگان مردم در آن باشند و از حق ملت و اعتبار نماینده بودن دفاع کنند، اظهار فضل کرده اند که مخالف جلوگیری از رشد جمعیت هستند، “… زيرا بالا رفتن جمعیت بر قدرت ایران مي افزايد …” !

امروز يکبار ديگرو پس از بيست و هفت سال، رئيس جمهور حکومت جمهوری اسلامي مردم را تشويق به داشتن چند فرزند و صحبت از صد و بيست ميليون نفر جمعيت مي کند.  آقای رئيس جمهور فراموش کرده اند که دو برابر شدن جمعيت کشور نيز ناشي از همين سياست غلط در آغاز انقلاب بود که به چنين مشکلات گسترده امروز انجاميد، مشکلاتي که هر روزه افزايش پيدا ميکند و کليت رژيم نيز کوچکترين پاسخي برای آن ندارد با تمام اينکه درآمد و ثروت ايران در سالهای اخير بدليل افزايش قيمت نفت به ارقامي غير قابل باور رسيده است و از شروع انقلاب بدين سو متجاوز از 700 ميليارد دلار بوده است.

 اعلاميه جهاني حقوق بشر دولت ها را موظف و مسئول نموده است که برای هر يک بچه ای که متولد ميشود و پای بدين دنيا ميگذارد، غذا و مسکن، مدرسه و دانشگاه و شغل ايجاد کند و تمامي بهداشت و درمان و نيازهای اوليه اش را پيش بيني و با برنامه ريزی فراهم نمايد

 امروز اگر با کمی تامل وژرف نگری به پی آمد های دو برابر شدن جمعیت در ایران بپردازیم به وضوح روشن است که “ارتش بيست ميليوني”، “نياز اسلام به سرباز” و “حرام بودن جلوگيری از جمعيت”، بدون تردید دست آوردی جز فاجعه اجتماعی و فقر و گرسنگی بهمراه نداشته است:

n        فقری لجام گسیخته، جامعه و خاصه قشر پائینی آنرا در بر گرفته است. مدیر کل دفتر تامین اجتماعی سازمان مدیریت و برنامه ریزی 15 در صد جمعیت ایران را در سال 1381 زیر خط فقر مطلق اعلام می کند که شش میلیون نفرآن به نان شب محتاج هستند:

o       فحشاء ، صادرات دخترکان خردسال و نو جوانانمان به شیخ نشین ها و کاهش متوسط سن دختران در فحشا به حدود 12 سال

o       فرار جوانان از کشور برای آینده ای بهتر که حکومت جمهوری اسلامي از فراهم کردن آن عاجز مي باشد

o       افزایش مستمری بگیران در تهران که بگفته مدیر عامل سازمان تامین اجتماعی در هر دقیقه دو نفر بجمعیت آن افزوده می شود.

o       کودکان خیابانی و کودکان کار که در بسیاری از مواقع سرپرست خانوار هستند و بطور مکرر هم مورد تجاوز و سوء استفاده قرار می گیرند.

n        اعتیادی خانمان برانداز که بیشتر آن در بین نسل  جوان کشور است و بر اساس آمارهای دولتی ، سن اعتیاد که هر روز کاهش می یابد به میان بچه های 10-13 ساله رسیده است .

n        به گفته وزارت بهداشت و درمان و آموزش پزشکي سي در صد جامعه به افسردگي مطلق دچار گشته است.

n        نا اميدی، سرخوردگي و خودکشي در بين نسل جوان کشور هر روزه افزايش پيدا ميکند.

n        نبود کوچکترين امکان اقتصادی برای جمعيتي که دوران بازنشستگي و سالخوردگي خود را ميگذراند و در نهايت بر حجم آن افزوده ميگردد.

n        بيکاری، که بيشترين آن متوجه نسل جوان و تحصيل کرده ايران است و بر اساس يک بررسي آماری حتي پزشکان جوان را به محدوده فقر نزديک کرده است.

n        تورم و گراني افسار گسيخته که سي درصد از کل کارگران و کارمندان،پنجاه درصد از کل جمعيت روستائي و حداقل سي درصد از جمعيت شهری را زير خط فقر قرار داده است و 135 روستا را بکلي خالي از سکنه نموده است و …، مجموعه ای است از پي آمدهای بدون برنامه ريزی در جمهوری اسلامي و بدنبال دو برابر شدن جمعيت در بيست و هفت سال گذشته.

نگاه اجمالي فوق هشداری است بر بي مسئوليتي حاکمان جمهوری اسلامي، حکومتي که موجوديت، کليت و تماميت آن هر لحظه زيان آورتر برای امروز و فردای ايران است.

فراموش نکنيم که سياست “هر آن کس که دندان دهد نان دهد”

سازنده آينده ايران و بچه های ما نخواهد بود.

من اساتید و دانشجویان دانشگاه های ایران را به اعتراض دعوت می کنم که بتوانند این ننگ و حقارت را از جامعه علمی کشور بزدایند.

دکتر حسين لاجوردی

رئيس انجمن پژوهشگران ايران