کتاب هویت ملی
نوشته شده توسط Admin در 19 آوریل 16كتاب «هويت ملي» به دكتر شاپور لاجوردي
كه يكي از سه بنيانگذار انجمن پژوهشگران ايران بود تقديم ميگردد.
سالهاي تاريك، فاجعه هاي غربت، و مرگهاي مشكوك!
اگر چه فاجعه، فاجعه است و نهايت آن مرگ و نيستي، و جامعه ايراني در داخل و خارج از كشور، در طول بيست سال گذشته، آن را با تمامي وجودش لمس كرده است، ولي نبايد از نظر دور داشت كه ابعاد فاجعه، در بيست سال گذشته به اندازه اي گسترده و عميق بوده است كه ملت ايران در سالهاي منتهي به انقلاب 57 هيچگاه حتي در كابوس هايش هم تصور آن را نداشت.
در ادبيات باستاني و اساطيري ما، «ضحاك ماردوش» كه سمبل زشتي و پليدي خوانده شده است، براي ادامه زندگي اش، روزانه به دو مغز نوجوان و جوان ايراني نيازمند بود. ولي شايد براي كمتر كسي باور كردني باشد كه در هر روز از بيست سال گذشته، ملت ايران براي ادامه حكومت جمهوري اسلامي، بطور متوسط روزانه، حدود 150 نفر قرباني داده است كه اكثريت آنها نوجوانان و جوانان حداكثر 30 ساله بوده اند، يعني گروه عظيمي از باارزشترين جوانهاي ما كه هريك مي توانستند در ساختن آينده ايران، سهمي عمده داشته باشند. ولي اين نيروي عظيم و سازنده يا در شمار كشته شدگان جنگ قرار گرفتند، يا به دليل عقيده و تفكرشان اعدام و تيرباران شدند و يا به دليل معلوليت هاي متفاوت جسمي و رواني، مي بايد تا آخرين روزهاي زندگي خود با اين درد و رنج عظيم دست به گريبان باشند.
امروز، به جرأت مي توان ادعا كرد كه كمتر خانواده اي در ايران وجود دارد كه به نوعي در اين دوران سياه، به داغ ننشسته باشند. فراموش نبايد كرد كه اين تنها خسارات انساني اين سالها است؛ بررسي ابعاد سياسي، اجتماعي، اقتصادي، و فرهنگي آن كه به فقر و بدبختي مطلق مردم انجاميده است، مقوله اي گسترده تر است كه بحث در باره آن، نيازمند فرصت و زمان ديگري است.
يكي ديگر از ابعاد فاجعه در اين بيست سال گذشته، پديده غربت است، چه براي آنها كه اكثريت عظيمي را در داخل كشور تشكيل مي دهند و خود را در آن جامعه غريب مي دانند، و چه براي آن چند ميليوني كه به دليل وجود حكومت اسلامي، در خارج از وطن خود هستند. اين امر در نوع خود و به دليل ويژگيهاي خاص خودش، پديده اي نوظهور از ديدگاه جامعه شناختي و روان شناسي فردي خواهد بود كه اميد است روزي به گونه اي ژرفانگرانه و براي جلوگيري از تكرار تجربه براي نسل هاي آينده، چه در ايران و چه براي جوامعي كه در انتظار و آرزوي انقلاب هستند، مورد مطالعه دقيق قرار گيرد.
اما يكي ديگر از دست آوردهاي حكومت جمهوري اسلامي در اين سالهاي تاريك، گذشته از اعدامها و ترورها و… مرگهاي مشكوك و ناپديد شدن انسانهايي است كه هر يك از آنها نيز به نوعي خار راه تشخيص داده شده بودند؛ بي ترديد بايد در انتظار زمان مناسب بود تا حقيقت و واقعيت اين موارد نيز يك به يك و به طور مشخص روشن شود.
در اين ميان، من نيز از اين مصائب بي نصيب نماندم و اين بار، فاجعه با همه شدت، حدت، و قدرت خود بر من فرود آمد؛ و آن مرگ مشكوك فرزندم، دكتر شاپور لاجوردي، در مطب دندانپزشكي اش در پاريس بود، مطبي كه قرار بود سه روز بعد افتتاح شود. پليس علت مرگ را تزريق دارويي به نام «كلرايد دوپتاسيوم» اعلام كرد. عجيب تر آنكه گفته مي شود در طي سال گذشته، چندين نفر ديگر نيز با همين دارو و درست به همين شكل، در ايران جانباخته اند كه مرگ آنها به طور قطع به دليل عقيده و فكر سياسي و بينش اجتماعي آنان بوده است.
شاپور، به همراه دكتر باقر پرهام و خود من، يكي از سه امضا كننده طرح اوليه تأسيس انجمن پژوهشگران ايران براي ثبت رسمي آن نزد وزارت دادگستري فرانسه بود. ولي در سه سال گذشته، به دليل اشتغال به حرفه پزشكي، ديگر در انجمن پژوهشگران ايران فعال نبود.
اگر چه علل و دلايل مرگ مشكوك شاپور براي من و عده بي شماري از مردم ايران همچنان در هاله اي از ابهام قرار دارد و سئوالهايي به دنبالش، ولي از آنجا كه هميشه تلاش كرده ام سخني بدون منطق و از سر احساسات بيان نكنم، در انتظار گزارش رسمي پليس و پزشك قانوني فرانسه هستم تا بتوانم به طور كامل، مشروح، و مستند، علت مرگ فرزندم را به آگاهي همگان برسانم.
اما در نهايت، شاپور من ديگر باز نخواهد گشت و براي من جز خاطره اي از بيست و هشت سال عمر زودگذرش، سنگ نوشته اي با نامش، و گاه گاهي چند شاخه گل بر مزارش، چيزي باقي نمانده است. و تمامي اينها در حالي است كه هنوز هم باور ندارم كه او ديگر باز نخواهد گشت كه «پدر» را صدا كند و لحظه به لحظه موفقيت هايش را برايم بازگويد.
حسين لاجوردي