‏”آینده ایران – حکومت غیر متمرکز، فدرالیسم … ؟”‏

نوشته شده توسط Admin در 9 دسامبر 06

“ساختن آینده ایران وظیفه ما نیست، سرنوشت ماست”

با هم تلاش کنیم حکومت تهران را به دولت ایران بدل کنیم

متن افتتاحیه کنفرانس حکومت غیر متمرکز، فدرالیسم …؟ در شهر کلن – آلمان

شنبه و یکشنبه ۱۸ و ۱۹ آذر ۱۳۸۵ – ۹ و ۱۰ دسامبر ۲۰۰۶

دیر زمانی است از گذشته های دور تا کنون  که خواست های حداقل پس از برآورده نشدن به اعتراض ها بدل گشتند و چون باز هم جایگاهی پیدا نکردند به فریاد رسیده اند.

در رویاروئی این اعتراض ها و فریادها گروهی بر آنند که شعارهائی بدون محتوا را که بیشتر به ناآگاهی اجتماعی و سیاسی توده ها می افزاید تا با فزودن آن، جایگزین واقعیت کنند. ولی آیا واقعیت ها همان شعار هائی هستند که در خانه ما لانه کرده اند؟ آیا ایران همان ایران صد سال پیش است، با جمعیتی حدود هشت میلیون نفر، که نزدیک به ۹۰% آنرا روستا نشین و ایل نشین و چادر نشین تشکیل می دادند ، جمعیتی که بیشتر از ۹۰% آن بی سواد بوده اند ، یا ایران امروز که ۷۵ میلیون نفر ایرانی در داخل و خارج از آن زندگی می کنند و اکثرا با سواد هستند و بیشتر از ۱۵ میلیون نفر از آنان تنها در داخل کشور از طریق اینترنت با جهان در ارتباط هستند . با ایران امروز باید بتوان برخوردی آگاهانه و بدور از شعار داشت ، دنیای امروز با جهان و ایران یکصد سال پیش تفاوت بسیار کرده است و متاسفانه گروهی همچنان در گذ شته خود غوطه ور هستند .

آیا ما واقعا می دانیم در کشوری که زندگی می کنیم و مرتبا شعار “چو ایران نباشد، تن من مباد” را می دهیم، گِرمی کجاست؟  کنارک و میناب و بشاگرد در کجا واقع شده اند؟ و در سقّز و پاوه و ایلام و قائن و گناباد که اسامی آنان را اکثر ما در کتابهای تاریخ و جغرافیا خوانده ایم مردم چگونه روزگار می گذرانند؟ آیا می دانیم، گرسنگی، فقر، بدبختی،بیکاری گسترده و اثرات نامطلوب حاصل از آن چگونه اقصی نقاط ایران را مورد تهاجم قرار داده است؟

آیا می دانیم در کشوری که در سالهای گذشته همیشه افتخارش به بزرگترین بیمارستان قلب خاورمیانه، بزرگترین آسمان خراش آسیا، بیشترین اتومبیل های لوکس و بسیاری از بزرگترین ها و بیشترین های دیگر بوده است، در جای جای آن و در آن شهر و روستا هائی که ما حتی نامشان را به سختی تلفظ می کنیم کوچکترین درمانگاه، کمترین آب آشامیدنی، و دیگر حد اقل های ادامه زندگی وجود ندارد؟

آیا می دانیم واژه “ایران” که برای ما ایرانیان مفاهیمی از تمدن، فرهنگ، عظمت، افتخار، بزرگی و … را به ذهن می آورد، هیچگاه جز در تهران و چند شهر بزرگ معنی و مفهومی آنچنان نداشته و یا اگر استفاده می شده، تنها عادتی تکراری بوده است؟

آیا می دانیم واژه ایران که تاریخی طولانی را بدنبال خود دارد و عده ای از ما به سی و چهار هزار ساله بودن، هشت هزار ساله بودن، داشتن سه هزار سال تاریخ مدون و مبارزات صد سال اخیر آن به خود می بالیم، در تمامی این ادوار تاریخی موجودیت ایران را مدیون همین ایرانیان نقاط مختلف ایران هستیم که با چنگ و دندان این سرزمین را نگاه داشته اند.

آیا می دانیم که اگر ایرانیان نقاط مختلف ایران بمانند همیشه و با جان و دل و رضایت کامل بدین مهم نپردازند، سرزمین باستانی و کشور و مرز ها هیچگونه اعتباری نخواهند داشت؟

آیا می دانیم که ماندگاری ایران علی الرغم خیانت آخوندهایی که با خدعه و تزویر هفده شهر قفقاز را واگذار کردند و امروز هم در نهایت همان خواهند کرد که پیشینیان شان، همچنان با از جان گذشتگی مرز داران ایران بر جای مانده است؟

امروز باینجا رسیده ایم، امروز خواست ها و اعتراض ها به فریادها رسیده اند و خطرات گسترده تری نیز در کمین است، بخودمان بیائیم، با پاک کردن صورت مسئله، مسئله از میان نخواهد رفت.

دو راه حل بیشتر وجود ندارد، یا بازهم بجای اشاعه فرهنگ و آموزش و ایجاد زمینه های برابر جهت درمان و بهداشت و تقسیم عادلانه ثروت  مملکت به سرکوب متوسل می شویم و یا بفکر چاره اندیشی و راه حل می رویم.

به واقعیت ها نگاه کنیم و از آن نهراسیم، واقعیت ها وجود دارند اگر چه ما دوست نداشته باشیم، اگر چه تلخ باشند و یا مورد پسند ما قرار نگیرند، بهتر است بجای نادیده گرفتن معنویت مسائل با آنها مواجه شده و با آنها برخوردی کارساز داشته باشیم. بیاییم و بدور از هیجان و تعصب بدنبال پاسخ به پرسشهایی به مانند پرسشهای زیر باشیم:

  • آیا استانهای تهران و مازندران و فارس و اصفهان و خراسان، با استانهای کردستان و سیستان و بلوچستان و جزایر جنوبی خلیج فارس و بحر عمان از امکانات یکسان برخوردار هستند؟
  • آیا خواستن حق و حقوق از دست شده سالهای دراز خود تجزیه طلبی و خیانت به این مرز و بوم است؟
  • آیا اگر مادری جگر گوشه اش را در آغوش می فشارد، حتما باید با زبانی دیگر اورا ببوید و ببوسد و با او سخن بگوید؟
  • آیا اگر من بخواهم بزبان مادری خودم فرزندم را نصیحت کنم دال بر دشمنی و از میان بر داشتن زبان فارسی است؟
  • آیا ایرانیان نقاط مختلف ایران درخواست های ممنوعه ای را داشته اند که اینهمه جار و جنجال براه انداخته ایم؟
  • آیا نباید برای داشتن یک زبان مشترک خواست مشترکی نیز وجود داشته باشد و برای خواستی مشترک نباید همه چیز برابر و مشترک باشد؟  دوران انشاء های مدرسه ای به پایان رسیده است .

اینها توهّماتی است که گریبان گروهی را گرفته است و بیشترین استفاده اش هم نصیب حکومتی است که با دامن زدن به اینگونه مسائل روزی اش را تامین می کند و هر روز بیشتر به تفرقه میان ما دامن می زند.

به شعور و عقل و منطق و درایت خودمان ارج بگذاریم، بیشتر و دقیق تر و عمیق تر به مسئله نگاه کنیم. در جو پر تنش، نمی توان حاکمیت منطق را ایجاد کرد، شوونیسم فارس و ترک و کرد و لر و بلوچ وجود ندارد، شوونیسم حکومت های ایدهءلوژیک مذهبی و غیر مردمی است که ما را رو در روی یکدیگر قرار داده است . با واژه های مورد نظر این حکومت ایران بر باد ده در میان خودمان نفرت تولید نکنیم، نفرت نوعی بیماری است و قدرت اندیشیدن صحیح را زایل می کند .

من در خاتمه بدلیل تاکید بر تفکرم اجازه می خواهم به تمامی هموطنان با ارزش و گرانقدرم اعلام کنم، که در آرزوی داشتن ایرانی آزاد و دموکراتیک هستم و برایش تمامی زندگیم را گذاشته ام و خواهم گذاشت. ما ایرانیان نخست باید بتوانیم آزادی و دموکراسی را نهادینه کرده و سپس دولتی غیر متمرکز چه فدرال و چه شیوه دیگری را که مورد نظر تمامی مردم ایران خواهد بود و قادر خواهد بود تمامیت ارضی و یکپارچگی را بوجود بیاورد به ایران ارزانی داریم. ایرانی که سرزمینی برای تمامی ایرانیان باشد و نه جولانگهی برای حکومت گران مستبد و ضد آزادی .

ایرانی که امیدوارم روزی پارلمانش، رئیس دولتش، نخست وزیرش، وزرایش و نمایندگان مردمش را ترک و کرد و لر و بلوچ و ترکمن و عرب ایرانی و دیگر صاحبان واقعی این مرز و بوم عهده دار باشند و جائی هم برای تجزیه طلبان فارس باقی نگذارند.

دکتر حسین لاجوردی

رئیس انجمن پژوهشگران ایران

۱۸ آذر ۱۳۸۵ – کلن آلمان