Mehrdad Darvishpour

نوشته شده توسط Admin در 9 فوریه 25

مهرداد درویش پور

ABSTRACT (FA)

ABSTRACT (ENG)

مهرداد درویش پور دکترای جامعه شناسی از دانشگاه استکهلم، استاد پرسابقه و دانشیار در مددکاری اجتماعی دردانشگاه ملاردالن سوئد است. مسئله زنان و مهاجرت، فرهنگ ناموسی و برابری جنسیتی، الگوهای مردانگی و جوانان، تبعیض اتنیکی و نژادپرستی و همپیوستگی و بالاخره جنبش های اجتماعی و رابطه قدرت و خشونت در آن از اصلی ترین حوزه های پژوهش های دکتر درویش پور به زبان های فارسی، سوئدی و انگلیسی است که تا کنون دهها مقاله آکادمیک، کتاب های درسی دانشگاهی در این زمینه ها و همچنین چند گزارش علمی برای مقامات دولتی از او منتشر شده است. درویش پور همچنین از فعالان حقوق بشر، جنبش صلح و چهره های سرشناس جنبش جمهوری خواهی با تمایلات سوسیال دمکراتیک چپ در ایران است که برای دمکراسی، سکولاریسم، عدالت اجتماعی، صلح، و رفع همه گونه تبعیض علیه بنیادگرایی اسلامی در ایران مبارزه می کند. او همچنین از حامیان فعال جنبش زن زندگی آزادی است که در بررسی آسیب ها و درس های آن مقالات متعددی منتشر کرده است.

Mehrdad Darvishpour holds a PhD in Sociology from Stockholm University and is an experienced professor and associate professor in social work at Mälardalen University in Sweden. His primary research areas include women’s issues, migration, honor culture, gender equality, masculinity patterns, youth, ethnic discrimination and racism, social cohesion, and social movements, as well as the relationship between power and violence. His work, published in Persian, Swedish, and English, includes numerous academic papers, university textbooks, and several scientific reports for government officials. Darvishpour is also an active human rights advocate, a peace movement figure, and a prominent member of the Republican movement with left-wing social democratic tendencies in Iran, fighting for democracy, secularism, social justice, peace, and the elimination of all forms of discrimination against Islamic fundamentalism in Iran. He is also a strong supporter of the “Women, Life, Freedom” movement and has published multiple articles analyzing its challenges and lessons.

ABSTRACT

شکل گیری “ابرجنبش” زن، زندگی، ازادی را می توان نشانه باروری نطفه ای دانست که در پی خیزش عمومی دی  و آبان 96 شکل گرفت. خیزش خوزستان در جنوب ایران در 1400 با آن که سراسری نشد، اما نشانگر شکل گیری یک جنبش تقاطعی (اینترسکشیونال) بود که در آن همپوشی محرومیت های اقتصادی و فقر، تبعیض اتنیکی، مشکل محیط زیستی و کمبود آب با امر مخالفت با استبداد دینی گره خورد. شعار “همبستگی” با خوزستان در برخی شهرهای دیگر ایران نیز پدیده نوینی بود که چشم انداز دیگری پیش رو قرار داد: قابل پیش بینی بود که با رشدگفتمان “همبستگی” -که شرط عبور از خرده جنبش های پراکنده، مجزا، موردی و به هم پیوستن آنها است – “ایران در مسیر یک ابر جنبش است”.

خصلت زنجیره ای و موجی اعتراضات و اعتصابات که هر روز  از فاصله بروز آن ها کم و بر دامنه آن افزوده می شد، سرانجام با دستگیری و جان باختن ژینا (مهسا) امینی در شهریور 1401 به “جرقه انفجار ابرجنبش و انقلاب زنانه در ایران” انجامید. ردپای گفتمان های نوستالژیک و مردانگی اقتدارگرا در برخی از شعارها در خیزش های عمومی پیشین، نگران هایی را از منظر جنسیت دامن زده بود. با این همه من در بررسی های پیشین خود بر این بودم که زنانی که  اصلی ترین قربانیان بنیادگرایی اسلامی هستند، بیش از همه با ایستادگی در برابر آن به اصلیترین چالشگر آن و به پیش قراولان گذار به مدرنیته و دمکراسی در ایران بدل خواهند شد. ابرجنبش “زن، زندگی، آزادی” اما مهر “نخستین انقلاب فمینیستی جهان” را نصیب بزرگترین اعتراض همگانی در طول حیات بنیادگرایی اسلامی در ایران کرد. جنبش اجتماعی که با چالش ها و گفتمان های رقیب بسیاری در داخل و خارج از کشور روبرو است.

برخی تکیه بر همگانی بودن یا خصلت تقاطعی این جنبش را نافی انقلاب زنانه خواندن آن می دانند. اما معنای انقلاب زنانه تنها برخاسته از میزان مشارکت بی نظیر زنان (و جوانان) و نقش پیش قراولی آنان در جنبشی که مردان نیز با آن همراهند نیست، بلکه با رویکرد خشونت پرهیز آن و شعار “زن، زندگی، ازادی” مرتبط است.

برخی اما از آن همچون “انقلاب ملی” می خواند که از انقلاب اسلامی 57سال  انتقام می گیرد. در این تئوری انقلاب سال 57 شورشی تحت رهبری بنیادگرایان اسلامی علیه آرمان های تجددخواهانه و دمکراتیک انقلاب مشروطه بود. ابر جنبش “زن، زندگی، آزادی” اما بیشتر نماد یک “انقلاب ملی” در ایران است که به نفی تمام ارزش های انقلاب اسلامی و بنیادگرایان اسلامی پرداخته است.

مستقل از هر تفسیری درباره انگیزه، ماهیت و فرجام این ابر جنبش، با شدت یافتن سرکوب خشن تر اعتراضات ، چشم انداز اعتراضات به ویژه زنان و جوانانی که به رغم عقب نشینی از خیابان قصد تسلیم را ندارند در هاله ای از ابهام فرو رفته است. آیا با برآمد دوباره آن و درآمیختن آن با جنبش های اتنیکی، جوانان، کارگری و… روبرو خواهیم شد که توان آن را بیشتر می سازد؟ یا آن که مبارزات زنان بیشتر در شکل مقاومت روزمره یا “ناجنبش” زنان ادامه خواهد یافت؟ یا شدت خشونت ورزی حکومت و  گسترش نارضایتی ها و قطبی شدن اوضاع، زمینه برآمد جنبش های قهری دیگری متکی بر گفتمان اقتدارگرایانه مردانه را افزایش خواهد داد؟ خطر جنگ چه تاثیری بر موقعیت زنان و توان آنها در چالش بنیادگرایی اسلامی یاعقب راندن آنها و برجسته شدن گفتمان های رقیب و خشونت آمیز دیگر خواهد داشد؟ این مقاله با بررسی خشونت و قدرت در جنبش های اجتماعی و به ویژه تاثیر آن بر موقعیت زنان، به گوشه هایی از این پرسش ها می پردازد.